سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بدخو شود، همنشین و رفیقش دشمنش گردند. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :20
بازدید دیروز :0
کل بازدید :17802
تعداد کل یاداشته ها : 27
103/8/11
7:12 ص

     آوازه خوانی  بود که در مراسمات بزم مردم چنگ می نواخت و از این راه امرار معاش می کرد؛ روزگار گذشت و گرد پیری بر روی و برو دوش وی فتاد کمکم در دستانش رعشعه ایجاد شد و صدای وی نیز بسیار نا هنجار شد؛ تا آنجا که دیگر او را کمتر برای جشن ها و مراسمات خود می بردنتد

از قضا جندین روز کسی پشیزی به وی نداد و او بسیار گرسنه و کلافه شده بود به ناچار با ناراحتی از شهر خارج شد و سر به بیابان گذاشت به گورستان قدیمی رسید درختی در آنجا یافت زیر سایه ی درخت نشست و به فکر فرو رفت ، چکار می توانست انجام دهد او که بجز نواختن چنگ و آواز خواندن کاری بلد نبود در حالی که بسیار غمگین و ناراحت شده بود روی به درگاه خدا آورد و گفت:

خدایا تا کنون برای بندگانت می نواختم و روزگار می گذراندم خود میدانی نه قدرتی در دستهایم باقیست و نه صدایم جلوه ای دارد سه روز است چیزی نخورده ام خدایا تا کنون برای بندگانت می نواختم و از آنها مزد میگرفتم اکنون می خواهم برای تو بنوازم و روزیم را نیز از تو بخواهم و شروع به نواختن چنگ و آواز خواندن برای خدا ی خود کرد.

شخص متمول و اهل دلی در خواب قیلوله ی بعد از ظهر ندای هاتفی راشنید که به فلان قبرستان مراجعه کن و یکی از بندگان برگزیده ی خدا را که نیازمند است بی نیاز کن.شخص بعد از بیداری با عجله با تعدادی از نگهبانان و ملازمانش بطرف قبرستان براه افتاد با تعجب مرد مطرب  خواننده بدنام شهر را در آنجا دید هرچقدر جستجو کرد کسی دیگر را نیافت به ناچار به طرف وی رفت و به گفت تو برای خدا چه کار بزرگی کرده ای او جواب داد هیچ گفت چکار میکردی ؟ پیرمرد شرح حال گرسنگی خودش را برای او بیان کرد و گفت از آنجا که کسی حوصله شنیدن صدای من و چنگم را نداشت با خود عهد کردم از امروز فقط برای خدای خود بنوازم و از او مزد بگیرم شخص اهل دل به او مژده دا که خدا وند آواز و صدای چنگت را پسندید و منبعد با لطف خدا تو را بی نیاز خواهم کرد و سپس وی را هدایای نفیس و گرانی بخشید به طوری که تا پایان عمر به کسی دست نیاز دراز نکرد.


91/11/11::: 4:39 ع
نظر()
  
  

 

انجمن شعر و ادب نیمای باباحیدر با همکاری شورا و شهرداری باباحیدرو جهاددانشگاهی فارسان دومین جشنواره ی استانی شعر نماز و نیایش را در اسفند ماه 1391 برگزار می کند.

موضوعات جشنواره:

1- نماز و نیایش

2- نماز و شهداء

3- نماز و معنویت

4- شعر آیینی


91/11/2::: 4:32 ع
نظر()
  
  

سیب یکی از میوه‌هایی است که قبل از دیگر میوه‌ها شناخته شد و یکی از سلامت     بخش‌ترین خوراکی‌ها محسوب می‌شود    

در کنار تمام ویژگی‌ها و خواصی که این میوه آسمانی دارد جای تعجب اینجا است که  در اکثر میهمانی‌ها وقتی چند نوع میوه در کنار هم قرار داده می‌شود استقبال از اینمیوه حیاتی بسیار کم است و وقتی برای میل کردن آن تعارف زده می‌شود اکثرا بدون توجبه تمام خواص آن و برای راحتی خود به گفتن "مِرسی" کفایت می‌کنند، در حالی که ماروایات و احادیث بسیار زیاد و گویایی از معصومین(ع) در ارتباط با این میوه داریم کهنشان از توجه آن بزرگواران به سلامتی انسان‌ها و همچنین ارزش غذایی میوه‌جات بهویژه "سیب" دارد.

اما امام صادق(ع) در باره خواص سیب چنین می‌فرمایند: "اگر مردم می‌‏دانستند درسیب چیست، بیمارانشان را جز به آن درمان نمی‏‌کردند. بدانید که سیب، بویژه،سودمندترین چیز برای قلب و مایه شست‏‌وشوی آن است".

امام علی(ع) فرمودند: "سیب بخورید، که معده را می‏‌پالاید .

امام صادق(ع) همچنین می‌فرمایند: "سیب، پالاینده و خوش‏بو کننده معده است ".

حضرت امام کاظم(ع) درباره فواید این میوه بسیار ارزشمند فرمودند: "سیب، برایدرمان چند چیز سودمند است: مسمومیت، سِحر، جنونی که از زمینیان پیش می‏‌آید، وبلغمی که چیره شده باشد. هیچ چیز منفعتش سریع‏‌تر از این نیست .

همچنین به نقل از اسحاق بن مطهّر، از امام صادق(ع) روایت شده است: "سیب، معده راگشایش می‏‌دهد.

ایشان در حدیث دیگری فرمود: "سیب بخور؛ چرا که حرارت را فرو می‏‌نشاند، درون راسرد می‏‌کند و تب را می‏‌بَرد".

پیشوای پنجم شیعیان همچنین می‌فرمایند: "به تب‌داران خود، سیب بدهید؛ چراکه هیچچیز، سودمندتر از سیب نیست.

منبع : خبرگذاری ایسنا 

 


91/10/30::: 9:0 ص
نظر()
  
  

ده آدمی بر سفر ه ای بخورند و دوسگ بر لاشه ای با هم نسازند حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر حکما گفتند درویشی به قناعت به از توانگری به بضاعت.

انسان احمق از تملق خوشحال شود چون لاشه ی حیوانات که وقتی در پوست آنها بدمی فربه شوند.

خبری که دانی دل بیازارد تو خاموش باش تا دیگری گوید.

خشم بیش از حد وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.

 


  
  

آورده اند زمانی که هارون الرشید سرزمین مصر را بعد از سختیهای بسیار تصرف نمود با خود عهد بست که باید بسبب  گردنکشی این سرزمین حاکمی بسار جاهل و احمق بر آن بگمارم ؛ بنده سیاهی بنام "خضیب " را بر آنجا فرمان داد.در مورد عقل و درایت او گویند تا آنجا بود که : روزی کشاورزان مصری شکایت آوردند؛که در کنار رود نیل پنبه کاشتیم باران بی موقع بارید و پنبه ها را با خود برد او در جواب آنها گفت می خواستید پشم می کاشتید تا این چنین نشود.

اگر روزی بدانش در فزودی            زنادان تنگ روزی تر نبودی

بنادان آنچنان روزی رساند             که صد دانا در آن حیران بماند

بخت و دولت به کاردانی نیست      جز به تایید آسمانی نیست

اوفتاده است در جهان بسیار         بی تمیز ارجمند و عاقل خوار

کیمیاگر به غصه مرده و رنج             ابله اندر خرابه یافته گنج 


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >