سیب یکی از میوههایی است که قبل از دیگر میوهها شناخته شد و یکی از سلامت بخشترین خوراکیها محسوب میشود
در کنار تمام ویژگیها و خواصی که این میوه آسمانی دارد جای تعجب اینجا است که در اکثر میهمانیها وقتی چند نوع میوه در کنار هم قرار داده میشود استقبال از اینمیوه حیاتی بسیار کم است و وقتی برای میل کردن آن تعارف زده میشود اکثرا بدون توجبه تمام خواص آن و برای راحتی خود به گفتن "مِرسی" کفایت میکنند، در حالی که ماروایات و احادیث بسیار زیاد و گویایی از معصومین(ع) در ارتباط با این میوه داریم کهنشان از توجه آن بزرگواران به سلامتی انسانها و همچنین ارزش غذایی میوهجات بهویژه "سیب" دارد.
اما امام صادق(ع) در باره خواص سیب چنین میفرمایند: "اگر مردم میدانستند درسیب چیست، بیمارانشان را جز به آن درمان نمیکردند. بدانید که سیب، بویژه،سودمندترین چیز برای قلب و مایه شستوشوی آن است".
امام علی(ع) فرمودند: "سیب بخورید، که معده را میپالاید .
امام صادق(ع) همچنین میفرمایند: "سیب، پالاینده و خوشبو کننده معده است ".
حضرت امام کاظم(ع) درباره فواید این میوه بسیار ارزشمند فرمودند: "سیب، برایدرمان چند چیز سودمند است: مسمومیت، سِحر، جنونی که از زمینیان پیش میآید، وبلغمی که چیره شده باشد. هیچ چیز منفعتش سریعتر از این نیست .
همچنین به نقل از اسحاق بن مطهّر، از امام صادق(ع) روایت شده است: "سیب، معده راگشایش میدهد.
ایشان در حدیث دیگری فرمود: "سیب بخور؛ چرا که حرارت را فرو مینشاند، درون راسرد میکند و تب را میبَرد".
پیشوای پنجم شیعیان همچنین میفرمایند: "به تبداران خود، سیب بدهید؛ چراکه هیچچیز، سودمندتر از سیب نیست.
منبع : خبرگذاری ایسنا
ده آدمی بر سفر ه ای بخورند و دوسگ بر لاشه ای با هم نسازند حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر حکما گفتند درویشی به قناعت به از توانگری به بضاعت.
انسان احمق از تملق خوشحال شود چون لاشه ی حیوانات که وقتی در پوست آنها بدمی فربه شوند.
خبری که دانی دل بیازارد تو خاموش باش تا دیگری گوید.
خشم بیش از حد وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
آورده اند زمانی که هارون الرشید سرزمین مصر را بعد از سختیهای بسیار تصرف نمود با خود عهد بست که باید بسبب گردنکشی این سرزمین حاکمی بسار جاهل و احمق بر آن بگمارم ؛ بنده سیاهی بنام "خضیب " را بر آنجا فرمان داد.در مورد عقل و درایت او گویند تا آنجا بود که : روزی کشاورزان مصری شکایت آوردند؛که در کنار رود نیل پنبه کاشتیم باران بی موقع بارید و پنبه ها را با خود برد او در جواب آنها گفت می خواستید پشم می کاشتید تا این چنین نشود.
اگر روزی بدانش در فزودی زنادان تنگ روزی تر نبودی
بنادان آنچنان روزی رساند که صد دانا در آن حیران بماند
بخت و دولت به کاردانی نیست جز به تایید آسمانی نیست
اوفتاده است در جهان بسیار بی تمیز ارجمند و عاقل خوار
کیمیاگر به غصه مرده و رنج ابله اندر خرابه یافته گنج
پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد. پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد. مرد به زمین افتاد. مردم دورش جمع شدند و او را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود. پیرمرد در فکر فرو رفت..
بلند شد و لنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت: “که عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست” پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند. برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیرمرد گفت: “زنم در خانه سالمندان است. من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم. نمیخواهم دیر شود!” پرستاری به او گفت: “شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم که امروز دیرتر میرسید.” پیرمرد جواب داد: “متاسفم. او بیماری فراموشی دارد و متوجه چیزی نخواهد شد و حتی مرا هم نمیشناسد.” پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟ “پیرمرد با صدای غمگین و آرام گفت: “اما من که او را می شناسم.”
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج چشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند آسمان ترا ابرهای سیاه
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل نبند
این بار می برند که زندانیت کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست تا قربانیت کنند