کاش میفهمیدی؛
در خزانی که از این دشت گذشت سبزه ها باز چرا زرد شدند
خیل خاکستری لک لک ها در افقهای مسی رنگ غروب
تا کجا های کجا کوچیدند؛
کاش می فهمیدی دوستی آش دهن سوزی نیست
عشق بازار متاع جنسیست
آرزو گور جوان مردان است ....
کآش می فهمیدی چیزهایی است که تو باید بفهمی اما
... بهتر آنست کمی گریه کنم